نشست های کتابخانه ای استان زنجان
*شماره نشست:57 *شهرستان: ابهر*كتابخانه: باقرالعلوم (ع) *ماه برگزاري: آبان ماه98
*کتاب: مسواک زدن * نویسنده: مصطفی کریمی *معرفی‌کننده : محدثه عزیزخانی
* ناشر: حدیث نینوا * سال نشر: 1388 *موضوع: روانشناسی
متن معرفی.
زهرا کوچولو به همراه مادرش به بازار رفت . بعد از زهرا به مادرش گفت برای من یک چیزی بخر . مادر زهرا به طرف داروخانه رفت و برای زهرا یک مسواک و خمیر دندان وقتی به خانه رفتند به اتاقش رفت و صدایی را می شنید که به او می گفت مسواک زدن کار بدی است و مسواک زدن آدم را تنبل می کند زهرا می خواست از دست آن مسواک و خمیر دندان راحت شود . وقتی می خواست پایین برود دید همسایه شان دارد با مادرش صحبت می کند نزدیک شد و شنید که پسر هماسیه بخاطر مسواک نزدن دندانهایش خراب شده است و باید به دندان پزشک بروند زهرا وقتی این را شنید مسواک و خمیر دندانش را برداشت تا برود مسواک بزند .
*شماره نشست:57 *شهرستان: ابهر*كتابخانه: باقرالعلوم (ع) *ماه برگزاري: آبان ماه98
*کتاب: دختر سخت کوش * نویسنده: جوی کوالی *معرفی‌کننده : نازنین دودانگه
* ناشر: عروج اندیشه * سال نشر: 1390 *موضوع: روانشناسی
متن معرفی.
بعضی از بچه ها در ورزش خوب هستند و بعضی ها ریاضیشان خوب است و بعضی ها در موسیقی و هنر و اجرا کردن نمایش مردمی هستند . من هیچ یک از این کارها را خوب بلد نیستم اما مادرم به من می گوید که تو از همه سخت کوش هستی که من در این دنیا ندیده ام من از مادرم می پرسم منظورت چیه ؟ مادر می گوید تو هیچ وقت نمی گذاری مشکلات مانع کارت شوند و همیشه تلاش خودت را می کنی تو همیشه با تلاش بهترین کارها را انجام می دهی و اگر اشتباه کنی از دوباره سعی خودت را می کنی کاملا درست است من دوست دارم کارهایم را درست انجام دهم گاهی وقتها در کارها اشتباه می کنی هرکس کارها را اشتباه انجام دهد خوب یاد می گیرد .
*شماره نشست:57 *شهرستان: ابهر*كتابخانه: باقرالعلوم (ع) *ماه برگزاري: آبان ماه98
*کتاب: چه دیوی چه رویی و 6 قصه ی دیگر * نویسنده: سرور کتبی *معرفی‌کننده : مریم دودانگه
* ناشر: قدیانی کتابهای بنفشه * سال نشر: 1390 *موضوع: ادبیات
متن معرفی.
یکی بود یکی نبود دیوی بود که آینه نداشت و دوست داشت خودش را ببیند او کنار رودخانه رفت و گفت این آینه ی من می شود و خودش را درون آب نگاه کرد و داد زد چه دیوی چه رویی چه مویی و رودخانه را برداشت و انداخت پشت کوه و بعد رفت تا به شب رسید و از نردبان آن بالا رفت و به ماه رسید خودش را در ماه نگاه کرد و داد زد چه دیوی چه مویی چه رویی و ماه را برداشت و پشت کوه انداخت و بهد به آسمان نگاه کرد و دید پری در آنجا نشسته به پری گفت آیا آینه ی من می شوی پری گفت نه چه دیوی چه رویی چه مویی تو باید با آب رودخانه رویت را بشویی با مهتاب موهایت را شانه کنی دیو این کار را کرد و برگشت پیش پری و گفت حالا خوب شدم پری گفت خیلی خوشگل شدی و دیو خوشحال شد و روی ابرها معلق زد .
*شماره نشست:57 *شهرستان: ابهر*كتابخانه: باقرالعلوم (ع) *ماه برگزاري: آبان ماه98
*کتاب: هیزم و گناهان کوچک * نویسنده: شرکت سیمای نور کوثر *معرفی‌کننده : محنا رجبی
* ناشر: براق * سال نشر: 1386 *موضوع: دین
متن معرفی.
یک روز پیامبر (ص) با اصحابش به بیابان بی آب و علف رفته بودند ایشان به اصحابشان گفتند دنبال هیزم بگردید تا آتش درست کنیم آنها تعجب کردند و گفتند اینجا که چیزی نیست ولی همه به دنبال هیزم رفتند و هر کس مقداری آورد و روی هم گذاشتند و همه گفتند با اینکه اینجا بی آب و علف است ولی هیزم زیادی جمع شد پیامبر (ص) فرمودند این هیزم ها را ببینید گناهان هم اینگونه هستند گناهان کوچک ما با اینکه به حساب نمی آیند ولی اگر آنها را جمع کنیم خیلی زیاد می شوند .
*شماره نشست:57 *شهرستان: ابهر*كتابخانه: باقرالعلوم (ع) *ماه برگزاري: آبان ماه98
*کتاب: دلم برایت تنگ می شود * نویسنده: پروین علی پور *معرفی‌کننده : نگین دودانگه
* ناشر: موسسه فرهنگی منادی تربیت * سال نشر: 1392 *موضوع: علوم خالص
متن معرفی.
زنبور کوچولو و کرم ابریشم باهم دوست بودند زنبوری حرفهای بدی به کرم ابریشم زده بود و ناراحتش کرده بود و او هم بخاطر این قهر کرده بود و زنبوری خیلی ناراحت بود ولی هر چقدر مادرش به او گفت برو معذرت خواهی کن و آشتی کن او گوش نداد و در خانه ماند . باران شروع به باریدن کرد و زنبوری که خیلی تنها مانده بود به مادرش گفت برویم تا از کرم ابریشم معذرت خواهی کنم و رفت و او به او گفت خیلی دلش برایش تنگ شده و کرم ابریشم هم که دلش برای او تنگ شده بود با او آشتی کرد .
مسواک ,نشست ,آبان ,زهرا ,*ماه ,مادرش ,*شهرستان ابهر*كتابخانه ,آبان ماه98*کتاب , متن معرفی ,*ماه برگزاري ,برگزاري آبان منبع
درباره این سایت